چند شعر خواندنی از زنده یاد غلامرضا بروسان
اشعار غلامرضا بروسان شاعر
آدرس اینستاگرام مجله اینترنتی ویردو
زمستان بود
بوسه آتش زدیم و
گرم شدیم.

.
بگو چه کار کنم؟
وقتی شادی به دم بادکنکی بند است
و غم چون سنگی
مرا در سراشیب یک دره دنبال می کند
دلم شاخه ی شاتوتی
که باد
خونش را به در و دیوار پاشیده است.

.
تو نمی میری
همچون پرچمی که سربازان بسیاری
در آن شلیک کرده باشند
هر شب به هنگام باد
ماه را از خود عبور می دهی
در تو سر گوزنی را دیدم
که هنوز
شاخ هایش به سمت کوهستان
کج بود
چشمه ای
که پرندگان زیادی را شیر می داد
چه طور می تواند مرگ
از تو
تنها گودالی را پر کند.
.
می خواهم
گوش باد را بگیرم
كه این همه دور موهایت نپیچد
وبا زندگی ام بازی نكند.
تو هم كاری بكن
مثلا دكمه پیراهنت را ببند
مثلا دامنت را جمع كن
وفكر كن پیاده رو خیس است.

تو مرده ای
و من هنوز
نگران چین پیشانیت هستم
اگر نبودم،
مرا در چیزهایی پیدا کنید
که دوستشان داشتم…
در ماه،
در شکل انار…

تو را دوست دارم چون
صدایِ اذان در سپیده دم
چون راهی که به خواب ختم میشود….
تو را دوست دارم چون
آخرین بستهیِ سیگاری در تبعید!

و خنده ات
دسته کبوتران سفیدی
که به یک باره پرواز می کنند
و غم
چون سنگی،
مرا در سراشیبِ یک دره
دنبال میکند…

دلم شاخه شاتوتی
که باد
خونش را به در و دیوار پاشیده است.

خبر مرگت را که آوردند تو نبودی
هر بادی که میگذشت
پردهی دلم را تکان میداد.

تنها تو وقتی صدا میزنی
نامم دهانبهدهان میچرخد
ماه کامل میشود
و با ده انگشت میتابد.

شعرهای کوتاه شاعر زنده یاد غلامرضا بروسان
بلبلی پشت سنگ میخواند
با رگههایی از طلا.
دستت
مثل یک شعر سیاسی گرم است.
پیراهنم بی تو آه
سرم بی تو آه
دستم بی تو آه
دستم در اندیشهی
دست تو از هوش می رود..
دستم را زير سرم میگذارم ،
و به خواب میروم …!
من و دستم ،
هر شب خواب تو را میبينيم …!
زمستان بود
بوسه آتش زدیم و گرم شدیم
برای تو چه بگویم ..؟
بگویم زخمم آنقدر عمیق شده
که میتوان در آن درختی کاشت ..؟
بگویم غمگینم و
مرگ هیچکاری نمیکند ..؟
تو نمیمیری
چون پرچمی که سربازان بسیاری در آن شلیک کرده باشند
هر شب به هنگام باد
ماه را از خود عبور میدهی
در تو سر گوزنی را دیدم
که هنوز شاخهایش به سمت کوهستان کج بود
چشمهای که پرندگان زیاد را شیر میداد…
عشق
با سر مدارا میکند
و دل را از پا در میآورد
دلم
پرتقال خونی وسط میدان جنگ
گردوی نارسی
که دست را سیاه میکند
شاخهای که پرندگان را رنج میدهد
دلم
باران دیوانه در پناه دو کوه.
تا امروز از تو نوشتم
امشب از عشقت انصراف می دهم
سخت است
دوست داشتن تو
خسته ام
می خواهم
کمی استراحت کنم
شاید فردا
دوباره عاشقت شدم.
تنهایی در اتوبوس چهلو چهار نفر است
تنهایی در قطار هزار نفر.
به تو فکر می کنم
در چشمهای بسته آفتاب بیشتری هست
به تو فکر می کنم و هر روز
به تعداد تمام دندانهایم سیگار میکشم.
اشعار غلامرضا بروسان شاعر
مطالب پیشنهادی بهترین تک بیتی ها و شعرهای غلامرضا طریقی بهترین ابیات و اشعار سجاد سامانی بهترین اشعار گروس عبدالملکیان